تویی که اومدی یه امید الکی دادی و رفتی.با توام.خوب گوش کن.اینارو برای تو می نویسم.
اون روز که برام از عشق نوشتی،هیچ فکر می کردی نوری رو تو دلم روشن می کنی که
کم نور و کم نورتر میشه اما تا ابد روشن می مونه؟
فکر نکن از اون دخترایی ام که با یه حرف عاشقونه دلم پروازمی کنه.نه...
آهـــــــــــای تو... حواست هست؟
فکر نکن این که غرورمو به خاطر عشقت زیر پا میذارم معنی اش اینه که تحت تاثیر احساساتم .
فکر نکن از خامیه.نمی دونم هدفت از این کارا چیه.نمی دونم چرا معنی حرفامو نمی فهمی.
نمی دونم چرا با این که عقلم نبودنت را هر روز برای دلم دیکته می کنه،باز هم قلب من محکم
گوشاشو میگیره و فریاد می زنه:نه...تمومش کن...
نمی دونم از این همه که برات نوشتم ،چه قدشو فهمیدی.نمی دونم چه قدشو درک کردی.
حتی نمی دونم چرا برای تو که نظم زندگی مو بهم زدی می نویسم.گاهی اینقدر ازت دلخور
میشم که به خودم قول میدم فراموشت کنم اما این دل لعنتی با تمام خوش قولی اش گاهی
یادش میره به قولش وفا کنه...
آهـــــــــــای...تویی که نمی دونم این پستمو می خونی یا نه...
نمیخوام ازت عشق گدایی کنم.فقط میخوام بگم قلب شیشه ای من از پله های انتظار تو سُر
خورد،افتاد و ریز ریز شد.
حداقل برای جمع کردن تیکه هاش بیا...
آهـــــــــــای...یادت نره
دوستت دارم
خداحافظ آرزوی محال من